English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (8769 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
word choice U جمله بندی
word choice U کلمه بندی
word choice U بیان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
word choice test U ازمون واژه گزینی
Other Matches
He is a man of his word . He is as good as his word . U قولش قول است
His word is his bond. HE is a man of his word. U حرفش حرف است
choice U پسند
to take ones choice U یکی ازچند شق رابرگزیدن یااختیارکردن
choice U منتخب
at choice U باختیار خود
at choice U برحسب دلخواه
choice U انتخاب
choice U گزینه
choice U چیز نخبه برگزیده
choice point U نقطه گزینش
Hobson's choice U انتخاب از روی ناچاری ناگزیر
choice of technology U انتخاب تکنولوژی
forced choice U گزینه- بایست
to make a choice of U برگزیدن
freedom of choice U ازادی انتخاب
to make a choice of U انتخاب کردن
multiple-choice U وابسته به پرسش چند پاسخی
scracity and choice U کمیابی و انتخاب
choice of words U بیان
choice of words U کلمه بندی
object choice U شیئی گزینی
consumer's choice U انتخاب مصرف کننده
Hobson's choice U پیشنهادی که چارهای جز قبول ان نیست
domicile of choice U اقامتگاه انتخابی
consumer choice U انتخاب مصرف کننده
choice of words U جمله بندی
economic choice U انتخاب اقتصادی
I had no choice ( alternative ) but to marry her . U محکوم بودم که با اوازدواج کنم
free choice method U روش گزینش ازاد
multiple choice item U پرسش چند گزینهای
multiple choice test U ازمون چند گزینهای
theory of consumer's choice U نظریه انتخاب مصرف کننده
error choice technique U شیوه خطا گزینی
He left fily a few choice words. U چند تا حرف مفت ( ناسزا )تحویل داد
a copious choice of food and drink U غذا و نوشیدنی فراوان
toss a coin for choice of service of cou U شیریاخط اول بازی جهت تعیین سرویس والیبال
to keep to one's word U سرقول خودایستادن
word for word U تحت اللفظی
in a word <idiom> U به طور خلاصه
word for word U طابق النعل بالنعل
say a word U سخن گفتن
word for word U کلمه به کلمه
say the word <idiom> U علامت دادن
last word <idiom> U نظر نهایی
Could I have a word with you ? U عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
May I have a word with you? U ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
Take somebody at his word. U حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
not a word of it was right U یک کلمه انهم درست بود
the last word U حرف اخر
the last word U سخن قطعی
the last word U ک لام اخر
the last word U سخن اخر
that is not the word for it U لغتش این نیست
take my word for it U قول مراسندبدانید
say a word U حرف زدن
to say a word U سخن گفتن
last word U بیان یا رفتار قاطع
last word U اتمام حجت
last word U حرف اخر
keep one's word <idiom> U سرقول خود بودن
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
i came across a word بکلمه ای برخوردم
in a word U خلاصه
in a word U خلاصه اینکه مختصرا
in one word U خلاصه
in one word U خلاصه اینکه مختصرا
All you have to do is to say the word. U کافی است لب تر کنی
keep to one's word U سر قول خود بودن
I want to have a word with you . I want you . U کارت دارم
to say a word U حرف زدن
word U کلمه
word U مشابه 10721
word U تعداد کلمات در فایل یا متن
word U تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word U روش اندازه گیری سرعت چاپگر
word U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word U موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
word U بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
word U واژه
word for word <adv.> U نکته به نکته
word U کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
word U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
word U لغت
word U لفظ
word U گفتار
word U واژه سخن
word U حرف
word U عبارت
word U پیغام خبر
word U قول
word U عهد
word U فرمان
word U لغات رابکار بردن
word for word <adv.> U کلمه به کلمه
word U طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
word U اطلاع
a word or two U چند تا کلمه [برای گفتن]
at his word U بفرمان او
at his word U بحرف او
to keep to one's word U درست پیمان بودن
word U بالغات بیان کردن
to keep to one's word U درپیمان خوداستواربودن
upon my word U به شرافتم قسم
word for word <adv.> U مو به مو
to word up U کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
to word up U کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
word length U درازای کلمه
word count U واژه شماری
word process U ویرایش , ذخیره و تغییر متن با کامپیوتر
word salad U اشفته گویی
word deafness U واژه کری
word fluency U سیالی واژگانی
word mark U نشان کلمه
word salad U سالاد کلمات
word square U acrostic
word of command U فرمان نظامی
word square U جدول کلمات متقاطع
word book U کتاب لغت
to stick to one's word U سر قول خود ایستادن
word picture U بیان یا شرح روشن
word length U طول کلمه
word of command U فرمان انتصاب
word hoard U لغت نامه
word mark U علامت کلمه
word addressable U نشانی پذیری کلمه
word of honour U قول شرف
word order U ترتیب واژه ها
to weigh one's word U سخنان خودرا سنجیدن سنجیده سخن گفتن
word frequency U بسامد واژگانی
word and deed U گفتاروکردار قول وفعل
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
word star U یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
word time U زمان کلمه
word book U کتاب لغت
word book U واژه نامه
code word U کلمات رمزی
A mans word is one . <proverb> U یرف مرد یکى است .
Do not say a word until you know it is exactly rig. <proverb> U تا ندانى که سخن عیب صواب است مگو .
A word is enough to the wise . <proverb> U براى عاقل یک یرف بس است .
mum's the word <idiom> U دهان قرص
word of mouth <idiom> U از منبع موثق
word book U قاموس
word book U فرهنگ لغات
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
to have the final [last] word <idiom> U حرف خود را به کرسی نشاندن
How do you pronounce [say] that [this] word? U این واژه چه جور تلفظ می شود؟
word book U دیکشنری
word book U لغت نامه
give someone one's word <idiom> U قول دادن یا بیمه کردن
get a word in edgewise <idiom> U وارد شدن درمکالمه
In what sense are you using this word ? U این کلمه را به چه معنی بکار می برد ؟
swear-word U کفر
swear-word U ناسزا
swear-word U فحش
four-letter word U واژهی قبیح
four-letter word U واژهیچهار حرفی
buzz word U لغت بابروز
buzz word U رمز واژه
word wrap U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word wrap U حرکت نشانه گر روی صفحه تصویر کامپیوتر از انتهای یک خط به شروع خط بعدی
word correction U اصلاحکلمه
word class U ردهایازلغاتمثلاسم صفت فعل و...
What is the meaning of this word ? U معنی این لغت چیست ؟
Is that your final word ? U همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
Word of honor . U قول شرف
This is an elusive word . U این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
He didnt say a word. U یک کلام هم حرف نزد
I always stick to my word. U من همیشه سر حرفم می ایستم
We just received word that . . . U هم اکنون اطلاع رسید که …
written word U کلماتنوشتاری
word-blind U کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
word warp U فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
relying on his word U باستناد سخن وی
introductory word U کلمهای که در اغازجملهای بکاربرده شودو معنی ویژهای نداشته باشد
instruction word U کلمه دستورالعمل
in word and deed U درگفتارو عمل
in the p sense of the word U بمعنی واقعی کلمه
his bare word U قول خشک وخالی او
head word U کلمه یاجملهای که در سراغاز فصل یا بخش کتاب نوشته میشود
half word U نیم کلمه
ghost word U کلمه غیرمصطلح
ghost word U لغت غیر مستعمل
function word U کلمه دستوری
full word U کلمه کامل
full word U تمام کلمه
key word مفتاح
he is a man of his word U گفتاروکردارش یکی است قولش درست است
procedure word U کلماتی که قبل از شروع مکالمه مخابره می شوند
one word sentence U جمله تک واژهای
numeric word U کلمه عددی
nonce word U واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
mum's the word U این سخن فاش کردنی نیست این حرف را باید پنهان داشت
microsoft word U یک برنامه پردازش کلمه که توسط شرکت microsoft به وجود امده است مایکروسافت ورد
memory word U کلمه حافظه
machine word U کلمه ماشین
loan word U لغت اقتباسی
loan word U واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
Recent search history Forum search
1affixation
2من دل درد دأرم
2لب آب
1Hafez has a verse (ze chashmam la'le rommaani ..). What does rommaani mean?
2transmembrane
2transmembrane
2single gas
2single gas
1to as
1سیالات
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com